- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 این بربطیست صنعت او سحر آشکار و اندر عجب ز صنعت او چشم روزگار
2 چونانکه از چهار طبایع مرکبیم ترکیب کرده اند طبایع درو چهار
3 عودست نام او و بدین سان که دید عود ؟ زین گونه برده عنبر و عود اندر و بکار
4 خوبیش بی قیاس و درو نقش بی عدد نغزیش بی مثال و درو عقد بی شمار
5 آرامگاه این بود اندر کنار دوست آواز او نشاط دل عاشقان زار
6 خرم تر از بهار سراید بزیر و بم گه کینۀ سیاوش و گه سبزۀ بهار
7 بی در و گنج هرکه برو زخمه برزند هم گنج گاو یابد و هم در شاهوار
8 از آسمان بهست ، که آواز زخم او نوعی ز خدمتست گه بزم شهریار
9 جاوید بادشاه زمین و زمانه را در گوش بانگ مطرب و در دست زلف یار