1 با ماست، لطف چشم تغافل پناه،کم حسرت پر و امید فراوان، نگاه کم
2 دل را مده به غمزهٔ مژگان که خسروان آلوده اند پنجه به خون سپاه،کم
3 در محفل زمانه، چو شمعیم در گداز تا تن به جا بود، نشود اشک و آه کم
1 ای شور خیالت، نمک زخم جگرها مجنون بیابان سراغ تو، نظرها
2 بی عشق ز دل ها نرود ریشهٔ غفلت خورشید بر آرد رگ خامی، ز ثمرها
1 هر چند که دنیاست رَه و ما همه راهی افتاده مرا زورق هستی به تباهی
2 پوشیده شب ظلمت گیتی، گهرم را من چشمهٔ حیوانم و هند است سیاهی
1 با همه سیلی که شسته روی زمین را طرفه غباری ست چشم حادثه بین را
2 بار الم بی حد است و گرد کدورت پشت فلک را ببین و روی زمین را