به سر گسترده دارد ظلّ عالی، از حزین لاهیجی غزل 139

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

به سر گسترده دارد ظلّ عالی، خیل نازش را

1 به سر گسترده دارد ظلّ عالی، خیل نازش را مخلّد باد یا رب سایه، مژگان درازش را

2 فسون عاشقیّ ماست با خال و خم زلفش که بازی می تواند برد، مار مهره بازش را؟

3 قبول سجده را لازم بود، محراب ابرویی به کیش من قضا باید کند زاهد نمازش را

4 هنوز آن شمع بی پروا، نبودش محفل افروزی که از دل داشتم پروانهٔ سوز و گدازش را

5 برد عشّاق را فریاد من تا کعبهٔ کویش حدی شد ناله ام، صحرا نوردان حجازش را

6 من و نقش قدم، درکوی او زادیم، هم طالع سرا پا یک جبین سجده ام، خاک نیازش را

7 به دلتنگی خوشم کز پرده بر ناید غم عشقش چو بو، در پرده پنهان کرده ام از رشک، رازش را

8 مرصع کار، از لخت دل شورنده سر دارم شکن های پریشان طرّهٔ سنبل طرازش را

9 ندارم شکوه در راه محبّت از سر خاری به پای بی خبر طی کرده ام شیب و فرازش را

10 هوس دارد که سازد تار جان پیوند هر مویش اگر محمود می برّد سر زلف ایازش را

11 حزین از ناله خامش گشت و تحسینی نفرمودی به این جادودمی ها، خامه افسانه سازش را

عکس نوشته
کامنت
comment