ماییم و حضرت تو و صد سوز و از قاسم انوار غزل 388

قاسم انوار

آثار قاسم انوار

قاسم انوار

ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیاز

1 ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیاز ای عشق چاره ساز جگرسوز جان گداز

2 تو در غنای مطلق و ما در فنای محض جانها در آرزوی تو، ای عشق چاره ساز

3 گفتم که: سر ببازم بر آستان تو گفتا که: هر چه بازی، می باز و کج مباز

4 آن یار ظاهرست و در اعیان مقررست در کسوت حقیقت و در صورت مجاز

5 با ترس و بیم باش، که عشقست بت شکن امیدوار باش، که وصلست دلنواز

6 قومی ز شوق روی تو در لذت مدام جمعی بجست و جوی تو در روزه و نماز

7 کوتاه کرده ایم حکایت ز هر چه بود اما بسان زلف تو گشت این سخن دراز

8 با رنج گفت: رنج ندارم بهیچ روی گفتند: سبز باشی و خوشبوی و سرفراز

9 هر کس نیازمند کسی شد بصورتی قاسم نیاز برد بدرگاه بی نیاز

عکس نوشته
کامنت
comment