- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ماییم و حضرت تو و صد سوز و صد نیاز ای عشق چاره ساز جگرسوز جان گداز
2 تو در غنای مطلق و ما در فنای محض جانها در آرزوی تو، ای عشق چاره ساز
3 گفتم که: سر ببازم بر آستان تو گفتا که: هر چه بازی، می باز و کج مباز
4 آن یار ظاهرست و در اعیان مقررست در کسوت حقیقت و در صورت مجاز
5 با ترس و بیم باش، که عشقست بت شکن امیدوار باش، که وصلست دلنواز
6 قومی ز شوق روی تو در لذت مدام جمعی بجست و جوی تو در روزه و نماز
7 کوتاه کرده ایم حکایت ز هر چه بود اما بسان زلف تو گشت این سخن دراز
8 با رنج گفت: رنج ندارم بهیچ روی گفتند: سبز باشی و خوشبوی و سرفراز
9 هر کس نیازمند کسی شد بصورتی قاسم نیاز برد بدرگاه بی نیاز