ماییم و غم عشقت و خوابی از جهان ملک خاتون غزل 1336

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

ماییم و غم عشقت و خوابی و خیالی

1 ماییم و غم عشقت و خوابی و خیالی وز ماه رخت گشته تنم همچو هلالی

2 با محنت هجر تو شب و روز قرینم تا با تو کجا دست دهد روز وصالی

3 با خیل خیال تو بود انس دلم را گر خاطر محزون کندم دفع ملالی

4 حال دل من عرضه دهی پیش نگارم ای باد صبا گر بود آنجات مجالی

5 دل گفت گر او حال من خسته بپرسد گو از غم هجران تو گشتست هلالی

6 هرکس به جهان منصب و مالی طلبیدند ما را غم عشق تو به از منصب و مالی

7 حقّا که نخواهم نه به دنیی نه به عقبی جز خاک سر کوی تو مالی و منالی

8 گفتم به جهان آرزوی وصل تو دارم گفتا چه کنی باز تمنّای وصالی

عکس نوشته
کامنت
comment