- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نشاطانگیز آفاق است اگر صاحبدمی خندد که گر صاحبدمی چون صبح خندد عالمی خندد
2 ندارد گر دلم بیم و امید هجر و وصل او چرا چون شمع در بزمش دمی گرید دمی خندد
3 ز عشقت ناخوش و خوش بانشاط و کالفتم چندان که از هر شادیای گرید دلم وز هر غمی خندد
4 نگرید از غمم گر شادمان چون شیشه و ساغر چرا تا من نمیگریم به محفل او نمیخندد
5 ندارد تاب درد دوریت ور نه ز بیدردی دلم آن ماتمی باشد که در هر ماتمی خندد
6 درین گلشن گل از ابر بهاری خندد و آن گل به هرجا بیند از عشاق چشم تر نمیخندد
7 ز هجر و وصل بسیار و کم او کیست غیر از من که از غم روزگاری گرید از شادی دمی خندد
8 به جز مشتاق از نیرنگ بازیهای عشق او ندیدم کس به سوزی گرید و از ماتمی خندد