-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 دیر برآمد که روی یار ندیدیم جرعه ای از جام وصل او نچشیدیم
2 کار به هم برزدیم و هیچ نکردیم از پس عمری که انتظار کشیدیم
3 وعده ی وصلی رسیده بود به اول خود نرسید آن به ما و ما برسیدیم
4 با سر سررشته ی رضا نفتادیم بس که به خود هم چو کرم پیله تنیدیم
5 با قدم اول آمدیم چو عمری بی هده بر سمت رای خویش دویدیم
6 نفخه ی صورِ صدایِ عشق برآمد جمله ز تشویش هیبتش برمیدیم
7 با ملک الموت عشق سود نکردیم گرچه به زاری و زور باز چخیدیم
8 عاقبت الامر ترک خویش گرفتیم وز درکات مشابهت برهیدیم
9 هم چو نزاری ز چارچوب طبیعت باز سوی آشیان سدره پریدیم