مدت رفتن آن مه به سفر دیر کشید از جامی غزل 146

مدت رفتن آن مه به سفر دیر کشید

1 مدت رفتن آن مه به سفر دیر کشید مهلت قاصد و تأخیر خبر دیر کشید

2 به غباری که به هر سو رود از موکب او آرزومندی اصحاب نظر دیر کشید

3 ابر جود است و کرم لیک پی یک قطره بخل ورزیش بدین تشنه جگر دیر کشید

4 این همه ناله مرغان به چمن زان سبب است که نقاب از رخ گل باد سحر دیر کشید

5 کشتنی گشته ام از جرم بقا بی رخ او وه که دست اجلم تیغ به سر دیر کشید

6 شب که آمد به سرخ خیل خیالش خجلم که به پایش مژه ام در و گهر دیر کشید

7 نیست جز عشق بتان هیچ هنر جامی را خصمی چرخ به ارباب هنر دیر کشید

عکس نوشته
کامنت
comment