1 دیریست که تیر فقر را آماجم بر طارم افلاک فلاکت تاجم
2 یک شمه ز مفلسی خود برگویم چندانکه خدا غنیست من محتاجم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 گردون کمری ز عمر فرسودهٔ ماست دریا اثری ز اشک آلودهٔ ماست
2 دوزخ شرری ز رنج بیهودهٔ ماست فردوس دمی ز وقت آسودهٔ ماست
1 زآن می خوردم که روح پیمانهٔ اوست زآن مست شدم که عقل دیوانهٔ اوست
2 دودی به من آمد آتشی با من زد زآن شمع که آفتاب پروانهٔ اوست
1 گر طالب راه حق شوی ره پیداست او راست بود با تو، تو گر باشی راست
2 وانگه که به اخلاص و درون صافی او را باشی بدان که او نیز تراست
1 ای دلبر ما مباش بی دل بر ما یک دلبر ما به که دو صد دل بر ما
2 نه دل بر ما نه دلبر اندر بر ما یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به