- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 وقت آن شد که ز میخانه در آیم سر مست لب ساغر بلب و طره ی ساقی در دست
2 کف زنان، دست فشان، از دو جهان بر دو جهان پرده بردارم و بیرون فکنم هرچه که هست
3 تا که آید بمیان تیغ برآرم ز نیام تا که افتد بنشان تیر گشایم از شست
4 جام کز دست نگار است چه شیرین و چه تلخ جا که در مجلس بار است چه بالا و چه پست
5 نه همین از تو نصیب دل ما آزار است جز خرابی نکند هر که در این خانه نشست
6 تا بدانی که بجز سوی تو پروازم نیست بال بگشا و نگه دار سر رشته بدست
7 عجبی نیست که جز سوی تو رفتارم نیست که به یکسوی رود ماهی افتاده بشست
8 بدلی زخم مزن ور بزنی رحم میار که چو بشکست بهم شیشه نشاید پیوست
9 زحمت خرقه و سجاده برم چند نشاط همه دانند که من رندم و دیوانه و مست