وقت آن شد کز فلک زرین حمایل بگسلند از جامی غزل 412

وقت آن شد کز فلک زرین حمایل بگسلند

1 وقت آن شد کز فلک زرین حمایل بگسلند رشته پیوند مهر از مهره گل بگسلند

2 حاصل این سیر دوری چون همه سرگشتگی ست زنگ های انجم از فیروزه محمل بگسلند

3 چون نه بر حسب مراد افتد نتایج را ظهور نسبت تاثیر فاعل را ز قابل بگسلند

4 سلک نظم هستی آمد عاشقان را سلسله فرخ آن ساعت که مجنونان سلاسل بگسلند

5 کی تواند زد دل اندر دامن مقصود چنگ گرنه عقل و وهم چنگ از دامن دل بگسلند

6 گرنه در قطع موانع تیز باشد تیغ عشق رهروان امید از قطع منازل بگسلند

7 بگذرد مرغ دل جامی ازین سبز آشیان گر زبان همتش بند شواغل بگسلند

عکس نوشته
کامنت
comment