-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به دانای پنجم چو نوبت فتاد زبان با سکندر بدینسان گشاد
2 که ای برده رنج سرای سپنج بسی جمع کرده به هم مال و گنج
3 دریغا که بیهوده شد رنج تو نشد مرهم رنج تو گنج تو
4 به کف سودی از گنج و مالت نماند به گردن ازان جز وبالت نماند
5 به پشت تو از گنج رنج گران سبکبار راحت ازان دیگران