- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به صد اندیشه افکند امشبم آن تیز دیدنها در اثنای نگاه تیز تیز آن لب گزیدنها
2 ز بس بر جستم در رقص دارد چون سپند امشب به سویم گرم از شست آن ناوک رسیدنها
3 زبان زینهار افتد ز کار از بس که آید خوش از آن بیباک در بد مستی آن خنجر کشیدنها
4 برآرد خاصه وقتی گوی بیرون بردن از میدان غریو از مردم آن چابک ز پشت زین خمیدنها
5 در تک آفتابست آن تماشاپیشگان معجز ببیند آن فغان در گرمی جولان کشیدنها
6 ازو بر دوز چشم ای دل که بسیار آن گران تمکین سبک دست است در قلب سپاهی دل دریدنها
7 بر آن حسن آفرین کاندر نمودش کرده است ایزد هر آن دقت که ممکن بود در حسن آفریدنها
8 به بیقید آهوانت گو که به سایر این چنین خودسر مناسب نیست در دشت دل مردم چریدنها
9 من و مشق سکون اندر پس زانوی غم زین پس که پایم سوده تا زانو به بیحاصل دویدنها
10 به حکم ناقه چون لیلی ز محمل روی ننماید چه تابد در دل مجنون ازین وادی بریدنها
11 جنونم محتشم دیدی دم از افسون به بند اکنون که من عاقل نخواهم شد ازین افسون دمیدنها