از راه دیده دل بر جانان رود رواست از سعیدا غزل 117

از راه دیده دل بر جانان رود رواست

1 از راه دیده دل بر جانان رود رواست این قطرهٔ فتاده به عمان رود رواست

2 آتش به باغ در زده امروز حسن او پروانه هم به سیر گلستان رود رواست

3 با عاشقان پاک چه نسبت رقیب را خود مرده ای میان شهیدان رود رواست

4 رفتم ز خویش تا بر جانان و گفتمش گر عاشقی به کوی تو پنهان رود رواست

5 نبود عجب به گرد لبش خط نمود کرد خضری اگر به چشمهٔ حیوان رود رواست

6 میل نسیم زلف تو دارد دل خراب این کشتی شکسته به طوفان رود رواست

7 «حب الوطن» شرایط ایمان چو گفته اند یوسف اگر به دیدن کنعان رود رواست

8 از خویش هر که را سر سودای رفتن است گر سر به جیب و پای به دامان رود رواست

9 یوسف اگر ز دست زلیخای روزگار پیراهن دریده به زندان رود رواست

10 از دستبرد عقل سعیدا در این زمان مجنون اگر به کوه و بیابان رود رواست

عکس نوشته
کامنت
comment