آن نازنین جوان را میل شکار جان بین از جامی غزل 398

آن نازنین جوان را میل شکار جان بین

1 آن نازنین جوان را میل شکار جان بین مشکین خدنگهایش بر عنبرین کمان بین

2 خط می زند به سبزی بر طرف عارض او شاخی ز سنبل تر پیوند ارغوان بین

3 ای تن چو موی کرده در سرغیب دانی بند قباش بگشا باریکی میان بین

4 ای نبض جوی عاشق پیش آر دست لطفی در آستینش مشتی فرسوده استخوان بین

5 دانی چگونه گردد خط منتهی به نقطه خط لبش چو دیدی آن نقطه دهان بین

6 تا قدر خود بداند گو پا برون نه از در سرهای تاجداران بر خاک آستان بین

7 کاتب چو شعر جامی جدول کشد به سرخی در دفترش ز هر سو سیلاب خون روان بین

عکس نوشته
کامنت
comment