1 آن حرف دلفروز که راز هست و راز نیست من فاش گویمت که شنید از کجا شنید
2 دزدید ز آسمان و به گل گفت شبنمش بلبل ز گل شنید و ز بلبل صبا شنید
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 دل من رازدان جسم و جان است نپنداری اجل بر من گران است
2 چه غم گر یک جهان گم شد ز چشمم هنوز اندر ضمیرم صد جهان است
1 نقطهٔ نوری که نام او خودی است زیر خاک ما شرار زندگی است
2 از محبت می شود پاینده تر زنده تر سوزنده تر تابنده تر
1 قوم تو از رنگ و خون بالاتر است قیمت یک اسودش صد احمر است
2 قطرهٔ آب وضوی قنبری در بها برتر ز خون قیصری
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به