آن نه خط است که گرد رخ زیباش گرفت از جامی غزل 220

آن نه خط است که گرد رخ زیباش گرفت

1 آن نه خط است که گرد رخ زیباش گرفت دل ما سوخت بسی دود دل ماش گرفت

2 طوطیانند فرو برده به شکر منقار یا خط سبز لب لعل شکرخاش گرفت

3 نقش پابوس ویم نیست همین بس که چو شد در رهش سوده تنم نقش کف پاش گرفت

4 نه دل است این به برم بلکه دلم از غم عشق شد جدا قطره ای از خون جگر جاش گرفت

5 گفت دامان وصالت بنهم بر کف و رفت اشک من گوشه دامان به تقاضاش گرفت

6 ساقی امروز به نقدم قدحی چند بده رغم آن را که غم نسیه فرداش گرفت

7 دل در آن زلف سیه شد بگسل جامی ازو بر حذر باش ز دیوانه که سوداش گرفت

عکس نوشته
کامنت
comment