آن طایر قدسم که چکد خون از حزین لاهیجی قصیده 27

حزین لاهیجی

آثار حزین لاهیجی

حزین لاهیجی

آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم

1 آن طایر قدسم که چکد خون ز صفیرم با درد و غم عشق سرشتند خمیرم

2 مرغان اولی الاجنحه گردند خروشان چون بال گشاید ز سر سدره صفیرم

3 خم گشته قدم، حلقه زنجیر جنون است از دولت عشق است جوان، کلک دبیرم

4 کوه از اثر نالهٔ من می رود از جای بشنو که هم آواز زبور است زفیرم

5 غم نیست اگر پیر شدم، عشق جوان است رقصد فلک پیر، به گلبانگ صریرم

6 چون شاخ گوزن است قد خم شده امّا از بیشهٔ اندیشه، دمد نعرهٔ شیرم

7 از راهبرانم که به توفیق رفیقم از بی خبرانم که به تحقیق خبیرم

8 در مصطبهٔ صدق و صفا صاف شرابم از زاویهٔ فقر و فنا، موج حصیرم

9 آنجا که پیام است صبا، نکهت شوقم جایی که مشام است وفا، بوی عبیرم

10 در مرتع کاهل سفران برق شهابم بر مزرع آتش جگران ابر مطیرم

11 بر لوح جهان چهره گشا نیست شبیهم در آینه هم، روی نما نیست نظیرم

12 رام است غزالان معانی قلمم را در عرصه، شکاری نرمد از سر تیرم

13 خون در دل صیاد کند لاغری صید غم نیست اگر در نظر دهر حقیرم

14 مستی مرا نیست به دنباله خماری پیمانه کش میکدهٔ خمّ غدیرم

15 شد شهرت جم، غاشیه بر دوش خمولم صد شکر که در بندگی شاه، شهیرم

16 دیرینه غلام شهم، این سروریم بس لالای امیرم که به آفاق امیرم

17 می گویم و دانم که ره و رسم ادب نیست نامی که بود صیقل زنگار ضمیرم

18 برهان ازل، فیض ابد، مظهر اوّل ایمان من و دین من و هادی و پیرم

19 سلطان قدر، حیدر صفدر که ز مدحش بگرفته بلندی، سخن عرش سریرم

20 یک ذرّه غبار رهِ اویم، چه شگفت است گر نیست یکی در شرف از مهر منیرم؟

21 کلکم به مدیحش شده آن روز که جاری از غاشیه داران نگین است جریرم

22 گر سرو روان است مرا کلک ثنا سنج از خجلت کوتاهی خود شاخ زریرم

23 کو فکر و زبانی که سپارد ره مدحش دل می تپدم چون دم تیغ است مسیرم

24 فیاض کفا، ساغر آبی که خمارم فریاد رسا، گوشهٔ چشمی که فقیرم

25 باکی ز قصور عملم نیست که دارد فردوس تولای تو فارغ ز سعیرم

26 کونین به مدح تو مرا زبر نگین است شور دو جهان است خروش بم و زیرم

27 چون باده حرام است مرا یاد جوانی امروز که در میکدهٔ عشق تو پیرم

28 از روز الستم به تولّای تو خالص چون صبح نبوده ست ز صدق، آب به شیرم

29 مفتاح نجاتم به کف از خامه انشاست توفیق ستایشگریت هست بشیرم

30 با آنکه ندارم به شر و شور جهان کار در کشمکش از خصمی ایام شریرم

31 از ظلمت ایام، درین تیره شبستان آن آینه بودم که گرفتند به قیرم

32 لطفت نکند گر مدد بخت ضعیفان دانم که به منزل نرسد راه خطیرم

33 دیرینه غلام تو حزینم، ز جهان سیر مپسند به چنگ غم ایام اسیرم

عکس نوشته
کامنت
comment