- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آن عارض و رخسار و جبین هست در سه ماه کز دیده نهائنده نهان کردمت آگاه
2 گر دیده گنه کرد که از خانه کشیمش ور اشک بزودیش برانیم ز درگاه
3 بر شاه گدا را نبود هیچ گرفتی جز دامن دولت که بگیرد گه و بیگاه
4 گره هست خود از جانب آن روی مپوشان تا روی نوه بینیم و بگیریم برو راه
5 هرچند که عقلم رود از سر چو زند تیغ جرم از طرف دوست نگیرم علم الله
6 جان خواست شنیدم لبت از بنده جانی این بود مرا خود همه از لطف نو دلخواه
7 بنهاد کمال آن به ادب بر کف و می گفت العبد و ما فی بده کان لمو لاه