روز آنست که با یار از ابن یمین فریومدی غزل 210

ابن یمین فریومدی

آثار ابن یمین فریومدی

ابن یمین فریومدی

روز آنست که با یار بمیخانه رویم

1 روز آنست که با یار بمیخانه رویم بهر پروردن جان از پی جانانه رویم

2 خرم آن مجلس و کاشانه که ما هر دو بهم شمع و پروانه آن مجلس و کاشانه رویم

3 مستی ما ز می عشق دلارام بود حاش لله که پی ساغر و پیمانه رویم

4 عارض چون مه و آنسلسله مشکینش چون ببینیم ز دل واله و دیوانه رویم

5 نه چنان شیفته زلف چو زنجیر و ییم که توان داشت طمع باز که فرزانه رویم

6 جان فشانیم بر آنخسرو شیرین حرکات تا چو فرهاد بجان باختن افسانه رویم

7 یاد آن روز که یارم بحریفان میگفت که بجمع از پی عشرت سوی میخانه رویم

8 باز میگفت که چون ابن یمین حاضر نیست میکده گر همه خلدست بیا تا نه رویم

عکس نوشته
کامنت
comment