1 حال دل دیوانه عجایب حالیست کین نقطه دل بروی دلبر خالیست
2 در حیرت آنکه این چه خالست و چه رو خاموش چنانم که تو گوئی لالیست
1 جامه بیگانگی پوشید یار آشنا تا تواند عشق ورزیدن بهر شاه و گدا
2 گاه پوشد کسوت لیلی گهی مجنون شود گاه معشوق و گهی عاشق نماید خویش را
1 تا حسن تو بنمود رخ از جمله اشیا حیران جهان شد دل شوریده شیدا
2 در آینه روی تو بنمود دو عالم هم بود ز مرآت جهان حسن تو پیدا
1 گفت روزی شاه محمود و ایاز خوش بهم بودند با ناز و نیاز
2 با ایاز خاص شاه پر نیاز گفت ای جان و دل را برگ و ساز