- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 زان خوشه نغوله که آونگ می کنی بل زان دو فتنه این همه نیرنگ می کنی
2 هر روز بامداد به عمدا بر آفتاب نقشی دگر به شعبده ی رنگ می کنی
3 تا نیلِ حُسن بر ورقِ ماه میکشی هم چون نهنگ سویِ دل آهنگ می کنی
4 پیشانیِ فراخ گره می زنی به حسن بر چشم ما فراخ جهان تنگ می کنی
5 خوبان خضاب دست به حنّا کنند و تو سر پنجه بلور به خون رنگ می کنی
6 در آتشم چو بوته عمدا همی بری بازم چو زر به تجربه بر سنگ می کنی
7 یک بار با نزاری بی چاره صلح کن با زینهار خواه چرا جنگ می کنی