1 منم آن چشمۀ خورشید گاه نظم سخن زشرم آتش طبعم غرق شود در خوی
2 ز دل برون کند آن تلخی که عادت اوست بیاد لفظ من ار در پیاله ریزی می
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 سوز عشقت جگر همی سوزد تاب رویت نظر همی سوزد
2 تو چه دانی ؟که آتش رخ تو نظر اندر بصر همی سوزد
1 گر بر دل من رحم کند یارچه باشد؟ ور یاد کند از من غمخوار چه باشد؟
2 با قامتش از سرو خرامنده چه اید؟ با عارض او سوسن و گلنار چه باشد؟
1 هر کرا زلف عنبرین باشد طبع اوبا وفا بکین باشد
2 چون بود بر رخ تو طرّۀ تو نقش چین بر حریر چین باشد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **