- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فلان سفیه که بر فضل من نهاد انگشت به مجمع فضلا باز شد مراورا مشت
2 فضیحت است که تسخر زند به کهنه شراب عصیر تازه کهنابرده زحمت چرخشت
3 خطاست کز پس چل سال شاعری شنوم ز بیست ساله ی ... نادرست حرف درشت
4 ز خدمت وطنی هیچ گونه دم نزنم که گوژ گشت ز اندوه حادثاتم پشت
5 به نظم و نثر مجرّد چرا نیارم فخر که تابناک ترند از دلایل زردشت
6 فنون شاعری و نثر خوب و نظم بدیع مرا به دست چو انگشتری است در انگشت
7 برای خاطر پروین و اعتصامالملک من و رشید و دگر خلق را نباید کشت