هنوزم از هوس عشق، خارخاری از سلیم تهرانی غزل 151

1 هنوزم از هوس عشق، خارخاری هست به سینه ام ز دل تنگ، غنچه واری هست

2 جهان همیشه مرا رهگذار معشوق است ز بس که در پی هر گامم انتظاری هست

3 چه غم ز فتنه ی خیل سکندر و داراست به کوچه ای که درو طفل نی سواری هست

4 عبث به تربت فرهاد نگذرد شیرین گمان من، که به آن خسته باز کاری هست

5 به دست، خاتم جم داشتن گرانجانی ست مرا که چون لب خاموش مهرداری هست

6 چه منت این همه ای آسمان به من داری مرا به غیر تو هم آفریدگاری هست

7 سلیم از دل من داستان وصل مپرس که نخل موم چه داند که نوبهاری هست