فصل بهار شد بگشا چشم انتباه از جامی غزل 414

فصل بهار شد بگشا چشم انتباه

1 فصل بهار شد بگشا چشم انتباه در خط سبزه و ورق لاله کن نگاه

2 بین خط سبز سبزه که هر تازه حرف ازان چون بر کمال صنعت صانع بود گواه

3 لاله کش از میان الفی برزده ست سر دارد برای نفی سوی شکل لا اله

4 خواهی که سر حشر شود منکشف تورا عریان ز گل برآمده بین شاخ هر گیاه

5 درحال بی قراری عالم اگر تو را هست اشتباه برلب جو کن قرارگاه

6 در آب جو تشابه امثال را ببین زانجا قیاس گیر بقای جمال و جاه

7 جامی چو نیست نعت بقا جز خدای را زین پس بجز فنای خود اندر خدا مخواه

عکس نوشته
کامنت
comment