آن چنانم زغم عشق تو از جهان ملک خاتون غزل 804

جهان ملک خاتون

آثار جهان ملک خاتون

جهان ملک خاتون

آن چنانم زغم عشق تو حیران که مپرس

1 آن چنانم زغم عشق تو حیران که مپرس واله و شیفته و خسته ی هجران که مپرس

2 سر و سامان ز غم عشق تو دادم بر باد تو چنان فارغ ازین بی سر و سامان که مپرس

3 مشکل آنست که او فارغ از احوال منست دل سرگشته چنان تشنه ی جانان که مپرس

4 جور این چرخ ستمکاره کشیدم بسیار در غم و شدّت هجران تو چندانکه مپرس

5 تا سواد سر زلف تو بدیدم عمریست که چنانم من از آن روز پریشان که مپرس

6 گفته بودم که تو را روی به مه می ماند آن چنانم من ازین گفته پشیمان که مپرس

7 تا گل روی تو دیدم همه شب چون بلبل می زنم نعره شوقی به گلستان که مپرس

8 از جهان مسکن من خاک در تست ولی می کشم جوری از آن مردک دربان که مپرس

9 به امید حرم وصل تو ای جان و جهان زحمتی دیده ام از راه بیابان که مپرس

عکس نوشته
کامنت
comment