فروغی بسطامی

فروغی بسطامی

فروغی بسطامی
فروغی بسطامی

از بس عرق شرم نشسته‌ست از فروغی بسطامی غزل 391

غزل 391 ام از 549 غزلیات

از بس عرق شرم نشسته‌ست به رویم

1 از بس عرق شرم نشسته‌ست به رویم محروم ز نظارهٔ آن روی نکویم

2 چندی است که سودایی آن غالیه گیسو عمری است که زنجیری آن سلسله مویم

3 دل گمشده بر خاک درش بس که فزون است ترسم که نشان از دل گم گشته نجویم

4 آن ماه پری چهره گر از پرده درآید مردم همه دانند که دیوانهٔ اویم

5 هر بزم که رندان خرابات نشینند نه قابل جامم نه سزاوار سبویم

6 تا باد بهار از همه سو بوی گل آرد من بر سر آنم که به جز باد نبویم

7 دور از لب پر شکر او خون جگر باد هر باده که ریزند حریفان به گلویم

8 گفتن نبود قاعده عشق وگرنه هم نکته طرازم من و هم قافیه گویم

9 این است اگر جلوه معشوق فروغی در مرحله عشق نشاید که نپویم

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر از بس عرق شرم نشسته‌ست به رویم

شاعر شعر از بس عرق شرم نشسته‌ست به رویم چه کسی است ؟

شاعر شعر از بس عرق شرم نشسته‌ست به رویم فروغی بسطامی می باشد.

شعر از بس عرق شرم نشسته‌ست به رویم در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 13 سروده شده است.

قالب شعر از بس عرق شرم نشسته‌ست به رویم چیست ؟

قالب شعر از بس عرق شرم نشسته‌ست به رویم غزل است

مضمون اصلی شعر از بس عرق شرم نشسته‌ست به رویم چیست؟

این شعر در دسته‌بندی اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن اجتماعی, شعر شاد, شعر فارسی, شعر کوتاه, طبیعت, عارفانه, عاشقانه, مرگ, می‌نوشی است.
بنر