- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شوریده کرد شیوهٔ آن نازنین مرا عشقش خلاص داد ز دنیا و دین مرا
2 غم همنشین من شد و من همنشین غم تا خود چها رسد ز چنین همنشین مرا
3 زینسان که آتش دل من شعله میزند تا کی بسوزد این نفس آتشین مرا
4 ای دوستان نمیدهد آن زلف بیقرار تا یکزمان قرار بود بر زمین مرا
5 از دور دیدمش خردم گفت دور از او دیوانه میکند خرد دوربین مرا
6 گر سایه بر سرم فکند زلف او دمی خورشید بنده گردد و مه خوشهچین مرا
7 تا چون عبید بر سر کویش مجاورم هیچ التفات نیست به خلد برین مرا