- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 طراوت دارد از بس نوبهار حسن سرشارش چکد رنگ از حیا چون قطره های می ز رخسارش
2 به صحرایی که از خود رفتن ما خضر ره باشد بلندی های همت می دهد یادی ز کهسارش
3 به گلشن بی تو گر بلبل ببیند پیچ و تابم را شود خون و چکد مرغوله خوانیها ز منقارش
4 کنی نام من سرگشته گر نقش سلیمانی به چرخ آید مثال شعلهٔ جواله زنارش
5 ندانم اینقدر خشکی چرا می بارد از زاهد رگ ابری سفیدی نیست گر هر پیچ دستارش
6 قناعت چون بیارایید دکان خودفروشی را به نقد تنگ دستی می شوم جویا خریدارش