- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 شعاع آن مه نو چون به طرف بام میافتد به پابوسش ز بام چرخ ماه تام میافتد
2 بتی درد که بر رخسارهاش کعبه بود طایف ز رونق از صفایش کعبه اسلام میافتد
3 کشد می زیر خرقه شیخ شهر و پاکدامان شد نخورده می اگر عاشق بود بدنام میافتد
4 چه تدبیر است جز تسلیم او را ای هواداران گذار مرغ زیرک چون به سوی دام میافتد
5 بزن زآن آتش پخته که در جام و سبو داری گذارت گر به سوی زاهدان خام میافتد
6 به شام هر خم زلف تو شعرایی مجاور شد اگر شعرا گذارش وقتی اندر شام میافتد
7 به غیر از خاطر دلبر نجوید کام دل عاشق بلی هر جا هوس پیشه بود خودکام میافتد
8 چرا صوفی نهاده سر به پای جام در مجلس اگر نه پرتو ساقی چو می در جام میافتد
9 نگویم کز غم عشقت سرا پا همچو نی سوزم و گر بنویسم آتش در نی اقلام میافتد
10 بنازم آن بت سیمین که چون در کعبه میآید ز بام کعبه بر تعظیم او اصنام میافتد
11 الا ای شاهد غیبی علی ای نور لاریبی چو آشفته گدایی لایق انعام میافتد