- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 فرو شده است به گل باز تا کمر پایم بر آر عقل بیا گو از ین خطر پایم
2 از این وحل به حیل نیست روی استخلاص کمند زلف تو هم برکشد مگر پایم
3 خوش است عالم آشفتگی دریغ که نیست سلاسل سر زلفت نهاده بر پایم
4 به هر کجا که قدم می نهم مگر گویی به زیر آتش تیزست وز زبر پایم
5 ز بس که خون دل و دیده ریختم بر خاک به احتیاط به کویت کند گذر پایم
6 بر آستانه ملازم شود چو از در تو امید نیست که جایی دگر شود پایم
7 گرم به شادی رویت وصال دست دهد به زینهار در افتد غم تو در پایم
8 مرا فقیر مدان کز نثار چشم من است همیشه بر سر گنجینه ی گهر پایم
9 اگر چه نیست برآورده ی قضا دستم و گر چه هست فرو بسته ی قدر پایم
10 مگو نزاری عاشق چه مرد عشق من است که در وفای تو قطبی ست معتبر پایم