هست رویت چون گل و از امیرعلیشیر نوایی غزل 269

امیرعلیشیر نوایی

آثار امیرعلیشیر نوایی

امیرعلیشیر نوایی

هست رویت چون گل و خال لبت بالای او

1 هست رویت چون گل و خال لبت بالای او چون حریر آل کز عنبر بود تمغای او

2 مرغ دل را زان به سوی گلشن وصلت هواست تا نگردد رنجه خاک آن چمن در پای او

3 با قبای لاله گون در جلوه شد گویا که آب خورده در جوی جگر نخل قد رعنای او

4 از خیالش دیده و دل را بود نور و سرور زانکه گاهی دیده و گاهی دل آید جای او

5 باعث قید جنون آمد ترا زنجیر زلف زانکه آرد هر شبم آشفتگی سودای او

6 پیر دیرم زان به من دلرا ز غمها کرد چاک کز ردای زهد پاکان شد قدح پالای او

7 دین فدا کردم به عشوه مغبچه سویم ندید کش هزاران دین فدای ناز و استغنای او

8 دل ز رعنایان باغ دهر برکندم که نیست جز دو رنگی و دورویی در گل رعنای او

9 همچو فانی بنده شاهم کز آرایش جهان چو نموداری‌ست از باغ جهان‌آرای او

عکس نوشته
کامنت
comment