1 بر گوش رسد همی نوا خوانی دل جان بی خبر است از غم پنهانی دل
2 از سوز درون هیچ نگویم لیکن از چهره عیانست پریشانی دل
1 گفتمت سنگدلی آمد ازین نکته گرانت آن هم از سنگدلی بود که گفتیم چنانت
2 گر صبا خوانمت از لطف و گل از غایت خوبی هم از این خسته شود خاطر نازک هم از آنت
1 آن نور دیده یک نظر از من دریغ داشت تیری ز غمزه بر جگر از من دریغ داشت
2 میشد نکو به زخم دگر زخم سینه ام دردا که مرهم دگر از من دریغ داشت
1 آن سرو که آمد بر ما از چمن کیست وان غنچه که دلها شد ازو خون دهن کیست
2 آن میوه که از باغ بهشت است درختش کار نزدیک دهن آمده سیب ذقن کیست