1 بر گوش رسد همی نوا خوانی دل جان بی خبر است از غم پنهانی دل
2 از سوز درون هیچ نگویم لیکن از چهره عیانست پریشانی دل
1 ای روی دردمندان بر خاک آستانت از آب و خاک زآن سو غوغای عاشقانت
2 عرشآشیان همائی ما جمله سایه تو با این صفت چه دانند این مشت استخوانت
1 سری که پیش تو بر آستان خدمت نیست سربست آن که سزاوار تاج عزت نیست
2 به جد و جهد یر کجا شود وصلت که قرب پادشهان جز به سی دولت نیست
1 لعل درخشان نگر غیرت یاقوت ناب لاله سیراب بین پسته سنبل نقاب
2 تا شود از زلف او حجت خوبی تمام خط مسلسل کشید بر ورق آفتاب