1 بر دل از رنج طمع بار منه طلب بی طمعی آخر به
1 ای به شکر خواب سحر داده هوش خیز که برخاست ز مرغان خروش
2 مرغ سحر زنده و تو مرده ای او ز نوا گرم و تو افسرده ای
1 ای ز صفت تیره دلان خم زده وز صفت اهل صفا دم زده
2 دل نشده صاف ز نام آوری نام برآورده به صوفیگری
1 حبذا شاهی که در عهد شباب شد ز توبه همچو پیران بهره یاب
2 گر چه از باده لب آلود از نخست زان به آب توبه آخر لب بشست