به جانب سفر آن ترک تندخو رفته ست از جامی غزل 190

به جانب سفر آن ترک تندخو رفته ست

1 به جانب سفر آن ترک تندخو رفته ست خبر دهید مرا کز کدام سو رفته ست

2 به گردش ار چه رسیدن نمی توان باری کشم به دیده غبار رهی که او رفته ست

3 هزار دل کند از شهر صبر آواره به هر دیار که با آن رخ نکو رفته ست

4 چه آب بر جگرم باشد اینچنین که مرا هم آب دیده ز هجرش هم آبرو رفته ست

5 به گشت باغ مخوان باغبان مرا زین بیش که بی جمال وی از باغ رنگ و بو رفته ست

6 نداده کس خبر از عمر رفته خویشم اگر چه عمر عزیزم به جست و جو رفته ست

7 به روز حشر مگر سر برآورد جامی چنین که از غم هجران به خود فرو رفته ست

عکس نوشته
کامنت
comment