-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 روز نوروزست و ما را مجلس افروزی چنین سالها شد کز خدا می خواستم روزی چنین
2 از جفاگاری نهادی گوش بر قول رقیب تا چها آموختی باز از بد آموزی چنین؟
3 هر شبی در کنج غم گریان و سوزانم چو شمع غرق آب و آتشم، با گریه و سوزی چنین
4 پیش تیر غمزه اش بردم دل صد چاک را چون نگه دارم دل از پیکان دلدوزی چنین؟
5 از فروغ عارضت روز هلالی روشنست وه! که دارد آفتاب عالم افروزی چنین؟