- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 جز غم چو نیست حاصل ایام چون کنم تا کی دو دیده در غم او پر ز خون کنم
2 تا کی ز دیده اشک چو سیماب بفکنم تا چند من به غصّه دوران زبون کنم
3 تا کی غم زمانه بی مهر دون خورم تا کی قد الف صفتم همچو نون کنم
4 جان می دهیم تا نظری بر جهان کند باشد به حال زار خودش رهنمون کنم
5 چشمت نگوید ای بت مهر و ز مردمی تا کی به شیوه این همه فکر و فسون کنم
6 آن بار کز فراق رخش بر دل منست گر یک حواله زان به کُه بستون کنم
7 از پا درآید او به یقین و هزار آه از دل برآورد من بیچاره چون کنم