1 آن را که با تو نیست مجال کنار و بوس بر عمر رفته شب همه شب میخورد فسوس
2 ما را که گوش پر شده زآواز طبل عشق از نوبتی چه باک که کوبد ببام کوس
3 عاشق که گوش و هوش بگفتار یار داد حاشا که جا بگوش دهد گفته خروس
4 از پرتو جمال تو آتش پدید شد سجده از آن کنند بر آتشکده مجوس
5 شرطست صلح عاشق و معشوق در جهان گو جنگ باش در عرب و هند و رم و روس
6 گردد نشان تیر نظر گر برزم عشق رستم بخاک و خون بطپد همچو اشکبوس
7 گر در حریم عشق روی عقل کن نثار در حجله رو نما طلبد لاجرم عروس
8 گو از کمان چرخ ببارد هزار تیر آشفته را پناه بود چون حریم طوس
9 دستی که جز بدامن یار است گو ببر در قطع عضو هست علاج شقا قلوس
دیدگاهها **