- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست وقتی که مرا جان بر جانان نشود چون شود در بر جانان ز دل و جان نشود
2 نه بزرگیست بدولت که همه عالم را آرد ار زیر نگین دیو سلیمان نشود
3 گفتیم مرگ بود چاره هجران ترسم جان سختی دهم و مشکلم آسان نشود
4 نبودش تنگ دل عشق شکفتن ورنه غنچهای نیست درین باغ که خندان نشود
5 گفت کامت ندهم تا ندهی جان ترسم آخر از شومی بخت این شود و آن نشود
6 نیستی آب حیاتست بگوئید که خصر قطره زن در طلب چشمه حیوان نشود
7 به شدی کوش که بهتر شوی ارنه ستمست قطره گوهر شود و گوهر غلطان نشود
8 خود بخود کفر محبت شود آخر ایمان کافر عشق تو گیرم که مسلمان شود
9 بس چراغی زپی سوختن ما مشتاق گو شب تیره پروانه چراغان نشود