- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نیست امروز شکست دلم از چشم پرآب دایم این خانه خرابست ازین خانه خراب
2 رعشهٔ نخل وجودم نگذارد که به چشم آشیان گرم کند طایر وحشی وش خواب
3 چو پر آشوب سواری که به شادی نرسید فتنه را پا به زمین چون تو نهی پا برکاب
4 خواه چون شمع بسوزان همه را خواه بکش که خطای تو ثوابست و گناه تو ثواب
5 تا خجالت ز سگانت نبرم بعد از قتل استخوانم به بیابان عدم کن پرتاب
6 کر به جرم نگهی بیگنهی سوختنی است بیش ازین نیز مسوزش که کبابست کباب
7 محتشم بر در عزلت زن و از سروا کن صحبت اهل نصیحت که عذابست عذاب