1 شب نیست که اشک من بقلزم نرسد آهم ز بر طارم هفتم نرسد
2 زینقوم که گر نیزه کنی در کو نشان سر بر زند از حلق و بمردم نرسد
1 ایدل گرت شناختن راه حق هواست خود را بدان که عارف خود عارف خداست
2 غم ره مده بخویشتن ار وقت خوش نماند زیرا که وقت فوت شد اما خوشی بجاست
1 مرا ز جور تو ای روزگار سفله نواز بسیست غصه چگویم که قصه ایست دراز
2 بناز میگذرانند عمر بیهنران هنروران ز تو افتاده اند در تک و تاز