1 این که بینی در مقابل، نیست آن قوس قزح بهر ما دست طبیعت طاق نصرت بسته است
2 گر رعیت بسته بود آن طاق را لطفی نداشت خُرّمم کان طاق را دست طبیعت بسته است
1 دارد سرهنگ شهریار محمد لطف به من، چون به یار غار محمد
2 ما و محمد دو دوستار قدیمیم کی رود از یاد دوستار، محمد
1 این عامیان که در نظر ما مصورند هر روز دام کینه به ما بر بگسترند
2 ما پاسدار دین و کتاب پیمبریم وبنان عدوی دین و کتاب پیمبرند
1 سرچشمهٔ «فین» بین که در آن آب روانست نه آب روانست که جان است و روان است
2 گویی بشمر موج زند گوهر سیال یا آن که به هر جدول، سیماب روانست