جامی

جامی

جامی
جامی

غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا از جامی غزل 41

غزل 41 ام از 3391 واسطة العقد - غزلیات

غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا

1 غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا غم زان بود که ماند ازین خاک در جدا

2 سر بر ندارم از خط حکم تو چون قلم گر بند بند من کنی از یکدگر جدا

3 از آب دیده گونه رخسار من نگشت زردی به شست و شوی نگردد ز زر جدا

4 این اشک سرخ نیست که می آیدم ز چشم خونابه ایست گشته ز ریش جگر جدا

5 گردد میان تو کمر از موی بسته زلف کس چون کند میان تو را از کمر جدا

6 پرواز راستان سویت از بال همت است افتد به خاک تیر چو ماند ز پر جدا

7 گفتی که جامی از تو بزودی جدا شوم ای کاش جان شود ز تنم زودتر جدا

عکس نوشته
کامنت

سوالات متداول درباره شعر غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا

شاعر شعر غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا چه کسی است ؟

شاعر شعر غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا جامی می باشد.

شعر غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا در چه دوره‌ای سروده شده است؟

این شعر در قرن 9 سروده شده است.

قالب شعر غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا چیست ؟

قالب شعر غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا غزل است

مضمون اصلی شعر غم نیست کافتد از تن فرسوده سر جدا چیست؟

این شعر در دسته‌بندی شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی قرار دارد و مضمون اصلی آن شعر فارسی, شعر قشنگ, شعر کوتاه, عاشقانه, غمگین, مرگ, می‌نوشی است.