- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ای صبا نیست به عالم چو قدش سرو روان تو برو وز من خاکیش سلامی برسان
2 چون سلامش برسانی ز من خسته بگو که مرا از غم ایام فراقت برهان
3 یا رب آن شب چه شبی باشد و آن روز چه روز که درآید ز در بخت من آن سرو روان
4 آفتابست رخ روشن جان پرور تو تا به کی ذرّه صفت از تو شوم سرگردان
5 دل فکندم به بلای سر زلفت بازآی تا کنم در سر کار تو سر و جان جهان
6 بلبلا باد صبا گل ز تو بربود و برفت چاره ای نیست بجز صبر برو قصّه مخوان
7 گفتم آن دلبرم از روی کرم بازآید واپس آمد چو بدیدیم همان بود همان
8 بود در خاطر من کاو ز جفا برگردد بر وفا و کرم دوست نه این بود گمان
9 رحمتی بر من دلخسته کن ای بی رحمت گر به دل دوست نداری تو بدارم به زبان