- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به خود ره نیست در کوی تو مشتاقان شیدا را خم زلفت به قلاب محبت میکشد ما را
2 اگر درپایت افکندم سری، عیبم مکن، کآنجا چنان بودم که از مستی ز سر نشناختم پا را
3 تو در دل میرسی مهمان چه جای صبر و عقل و جان زمانی باش، کز نامحرمان خالی کنم جا را
4 غم ناآمده خوردن به نقدم رنجه میدارد همان بهتر که با فردا گذارم کار فردا را
5 ز مژگانش دل زاهد کجا یابد اثر، شاهی بلی، خود کارگر ناید سنان خار بر خارا