1 شب نیست که من یاد تو از جان نکنم و این دیده دل چو شمع گریان نکنم
2 از سوز و گداز باز ننشینم من تا رشته جان خویش بریان نکنم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 صنما سنگ دلا سرو قدا مه رویا دلبرا حور وشا لاله رخا گل بویا
2 شیوه از چشم تو آموخت مگر نرگس مست روشنی از تو ربودست مه و خور گویا
1 چه خوش باشد شبی تا روز مهتاب فتاده از رخش در روی مه تاب
2 ز نور روی چون خورشید برده نگار مهوشم از چشم ما خواب
1 بیا بنشین مرو در خواب امشب دل ما را دمی دریاب امشب
2 ز نور روی خود ما را برافروز که خوش باشد شب مهتاب امشب
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به