1 خارم که نیست گلشن صورت سرای من دهرم نمی خرد که ندارد بهای من
2 گوی نه آسمان سرپا خوردهٔ من است روی فلک کبود شد از پشت پای من
3 آوازهٔ مرا نکند بخت تیره پست در سرمه چون نگاه نخوابد صدای من
4 سیّارگان پی سپر کاروان شوق ره گم کنند اگر نخروشد درای من
5 خورشید عالمم ز دل گرم جوش خویش از سردی زمانه نگردد هوای من
6 رفتم ز خود چو در دلم آمد خیال تو تنها نشسته ای تو و خالی ست جای من
7 از چاره سازی دل خود عاجزم حزین کار مرا به خود نگذارد خدای من