1 مانند فلک نیست جهان فرسایی هردم کند اندیشه و هر شب رایی
2 بر چرخ فلک دل منه ای یار از آنک چون دلبر بی وفاست هر شب جایی
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 تا که دل مایل آن سرو روانست مرا خون دل در غمش از دیده روانست مرا
2 گرچه برگشت و جفا کرد و به هیچم بفروخت چه توان کرد که او روح و روانست مرا
1 جان اگر هست یقین درخورت ای آب حیات ای دو صد جان و جهان باد فدای کف پات
2 دل ز ما بردی و جان نیز طلب می داری گر کنی میل بدین خیر چه به زین درجات
1 مرا غمی که ز عشق تو بر دل ریش است به شرح راست نیاید که غم از آن بیش است
2 ز طعن دشمن بیهوده گوی بر تن من به جای هر سر مویی ز غم سری بیش است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **