نیست تنها بی‌رخت دشمن از جویای تبریزی غزل 866

جویای تبریزی

آثار جویای تبریزی

جویای تبریزی

نیست تنها بی‌رخت دشمن گریبان ناله‌ام

1 نیست تنها بی‌رخت دشمن گریبان ناله‌ام رخنه اندازد جرس‌آسا به دامان ناله‌ام

2 همره من گر شوی در گلستان جوش گل است غنچه را از بس کند خاطر پریشان ناله‌ام

3 لخت دل با خون حسرت بس که ریزد هر طرف بی‌تکلف کرده عالم را گلستان ناله‌ام

4 رخنه می‌اندازدش چون غنچه در جیب و بغل گر رساند چرخ را دستی به دامان ناله‌ام

5 نالهٔ نی می‌کند دل را همین سرگرم شوق می‌شود آتش‌فروز صد نیستان ناله‌ام

6 دل تپیدن؛ طبل و لشکر؛ فوج غم؛ آهش؛ علم سوی گردون می‌رود جویا به سامان ناله‌ام

عکس نوشته
کامنت
comment